Article 9
من هستم هستم که باشم هستم که حرف بزنم هستم که دنیا را جای دیگری بسازم هستم که نفس بکشم هستی من نشانه ای دارد و آن روحیست که مرا دوست می دارد
View ArticleArticle 8
وقتی ستاره ای گم بشود تصویر آدم ها نیز گم می شود آدمی که از ستاره اش آویزان نشده باشد چنان مظلوم است که هر کسی تصویری برای او می سازد در حالی که فراموش می کنند تصویر اصلی آدمها نزد خداست و انسان ذاتا...
View Articleهمیشه لازم نیست همدیگر را درک کرد !فقط باید یکدیگر را دوست داشت!
نامه ای به محبوب اولش را نمی دانم چطور شروع کنم پس به نام خدا پناه می برم از شر شک به خدا تو آیه ای هستی نازل شده به قلب من نشاطی داری که به دلم می نشینی نمی دانم چه طور بگویم خسته و عصبی هم کمی هستم...
View Articleتو گفتی که برای زیستن دو قلب لازم است؟
دلم می خواست سوارت کرده باشم دلم را بر طوفان واژه هایت سوار می کنم تو را هم مهربان تنها سوار می کنم قلبی که در سینه می زند از آن ِ توست هزاران قلب دیگرت را هم سوار می کنم واژه از آن ِ توست و من یکی...
View ArticleArticle 5
از جرج جرداق نويسنده ي مسيحي اي روزگار تو را چه مي شد اگر تمام نيروهاي خود را بسيج مي كردي و در هر عصر و زماني،بزرگمردي به نام علي را،بدان عقل و بدان قلب،بدان زبان و بدان شمشير،به انسانيت عطا مي كردي!...
View ArticleArticle 4
ساعت شماطه دار آره ساعت خوبیه این ساعت شماطه دار ساعتی که بچرخه و کم نیاره تو روزگار من که تو این زمونه پاک بسته شده بال و پرم قصه هامو ول کردم و فقط به فکر سفرم چی کار دارم با آدما؟ راه من از همه...
View ArticleArticle 3
آتش ِ دل هوسی ریخته بر جان من آموختنی که به آتش زده از آن هوسش جان و تنی آتشی هست در این پرده که تا وا نشود تو نبینی به میانش چه تب و سوختنی! من چنان در هوس ِبازی تو تاخته ام فکر دیگر نکنم به بردن و...
View ArticleArticle 2
چرخ فلک دنیا و هر چه در آنست حقیر بود نزد چشم من آسمان نیز حقیر بود روزی که تو رفتی نشستم به انتظار حتی تمام لحظه های انتظار حقیر بود خواستم بنویسم نامه ای برای تو خط های کاغذم برای حمل ِ احساس من حقیر...
View ArticleArticle 1
درخت دانا حرفهايم را به تو خواهم زد اي درخت اي درخت سرسبز اي درخت باشكوه به من گوش خواهي سپرد؟ مثل يك مرد؟هان؟ متحيرم اي تنومند سرگردان و متحير سرم دارد مي تركد اجزايم دارد از هم مي پاشد باورم كن من در...
View Articleمرا که گفتی خطا نکن کردم..
مرا که گفتی خطا نکن کردم منی که به دنبال تو می گردم نکند که خشم کنی بر من منی که باز هم خطر کردم آخر راه را نمی دیدم به امید تو این سفر کردم هزار بار خورده ام به زمین ولی باز طاقت آوردم حال مثل کودکی...
View Article
More Pages to Explore .....